پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
تبلیغات
.



شعر های زیبا از فروغ فرخزاد
نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1397
بازدید : 2634
نویسنده : محمد حسین دریایی پور

 

شعر فروغ فرخزاد

یک مثنوی عاشقانه زیبا از فروغ

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی‌ام زآلودگی‌ها کرده پاک

ای تپش‌های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه‌ها پر بارتر

ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها

با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

ای دل تنگ من و این بار نور؟
های‌هوی زندگی در قعر گور؟

ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم
هرکسی را تو نمی‌انگاشتم

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه‌ها
سینه آلودن به چرک کینه‌ها

در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها

آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته

چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دور دست آسمان

جوی خشک سینه‌ام را آب تو
بستر رگ‌هایم را سیلاب تو

در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدم‌هایت قدم‌هایم به راه

ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته
گونه‌هام از هرم خواهش سوخته

آه، ای بیگانه با پیرهنم
آشنای سبزه واران تنم

آه، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین‌های جنوب

آه، آه ای از سحر شاداب‌تر
از بهاران تازه تر سیراب‌تر

عشق دیگر نیست این، این خیرگی‌ست
چلچراغی در سکوت و تیرگی‌ست

عشق چون در سینه‌ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم

ای لبانم بوسه‌گاه بوسه‌ات
خیره چشمانم به راه بوسه‌ات

ای تشنج‌های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیرهنم

آه می‌خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یک دم بیالاید به غم

آه می‌خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم‌ های‌های

این دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان، زخمه‌های چنگ و رود؟

این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟

ای نگاهت لای لائی سِحر بار
گاهوار کودکان بی‌قرار

ای نفس‌هایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه‌های اضطراب

خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیا‌های من

ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی

 

 

 

 


:: برچسب‌ها: فروغ فرخزاد , فرخزاد , متن قشنگ , شعر , زیبا , مطلب ناب , متن ناب , مثنوی , غمگین , تولد , شاد ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد